ای قرن ها زندانی تقدیر بشکن
تقدیر را با ضربه ی تدبیر بشکن

و آنان که از هوسی شوم زاده می شوند
آنان که نادانی دیگران را یدک می کشند
آنان که معصیتشان زیستن است
و معصیت دیگران را کول می کنند
آنان که با نفسهایشان مرگ را استنشاق می کنند
و همیشه از این همه خون که می نوشند
قرمز می شوند
چقدر کودکانه خدایی
چقدر پاکید
و مرداب خاطره انسانیت
را ماهییان دریایی عمیق
می پیمایید
پرییان من
زاده های شوم سرنوشت دستانم را بگیرید
 و ستاره ی روح شبانه کنید
 می دانم که خورشید می شوید
می دانم که مرز تاریکی را در خورشیدی می شکنید
خورشیدم کنید

زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی است ...    افـلاطـون